حالم بد نیست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
برای خواندن ادامه این شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم